جدول جو
جدول جو

معنی گرفتار شدن - جستجوی لغت در جدول جو

گرفتار شدن
دربند شدن، اسیر شدن
کنایه از دچار شدن
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
فرهنگ فارسی عمید
گرفتار شدن
(زَ زِ / زُ دَ)
اسیر شدن. مبتلا شدن. درماندن. دچار شدن:
بی اندازه زیشان گرفتار شد
سترگی و نابخردی خوار شد.
فردوسی.
دو فرزند او هم گرفتار شد
ازو تخمۀ آرشی خوار شد.
فردوسی.
عیب تن خویش ببایدت دید
تا نشود جانت گرفتار خویش.
ناصرخسرو.
و هیچکس از آن عرب خلاص نیافتند الاّ همه یا کشته یا گرفتار شدند. (فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 68).
سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده
دریا در و مرجان بود و خوف و مخافت.
سعدی.
تنها نه من بدانۀ خالت مقیدم
این دانه هر که دید گرفتار دام شد.
سعدی.
هر که بدی کرد و ببد یار شد
هم ببد خویش گرفتار شد.
(از جامع التمثیل).
، عاشق شدن. شیفته گردیدن:
نگهبانان بترسیدند از آن کار
کز آن صورت شود شیرین گرفتار.
نظامی.
چرا نخل رطب بر دل خورد خار
مگر کو هم به شیرین شد گرفتار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گرفتار شدن
مبتلی شدن دچار شدن، در بند شدن مقید گشتن، اسیر شدن برده گشتن: و هیچکس از آن عرب خلاص نیافتند الا همه یا کشته یا گرفتار شدند، صید شدن شکارشدن، عاشق شدن دلباخته گردیدن: نگهبانان بترسیدند ازآن کار کزان صورت شود شیرین گرفتار. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار شدن
انشغل
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به عربی
گرفتار شدن
Pine, Tangle
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گرفتار شدن
se languir, emmêler
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گرفتار شدن
merindukan, tersangkut
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گرفتار شدن
languire, aggrovigliarsi
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گرفتار شدن
anseiar, emaranhar
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گرفتار شدن
sich sehnen, verheddern
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
گرفتار شدن
tęsknić, plątać
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
گرفتار شدن
тосковать , запутывать
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به روسی
گرفتار شدن
сумувати , заплутувати
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گرفتار شدن
añorar, enredar
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گرفتار شدن
verlangen, verstrikken
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به هلندی
گرفتار شدن
그리워하다 , 얽히다
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به کره ای
گرفتار شدن
غمگین ہونا , الجھنا
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به اردو
گرفتار شدن
আফসোস করা , জট পাকানো
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
گرفتار شدن
คิดถึง , หลงทาง
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
گرفتار شدن
kumewasha, kuchanganya
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گرفتار شدن
özlemek, karışmak
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گرفتار شدن
उदास होना , उलझना
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به هندی
گرفتار شدن
渴望 , 缠绕
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به چینی
گرفتار شدن
להתגעגע , להתבלגן
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به عبری
گرفتار شدن
思い馳せる , もつれる
تصویری از گرفتار شدن
تصویر گرفتار شدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرفتار گشتن
تصویر گرفتار گشتن
دربند شدن، اسیر شدن
کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفتار آمدن
تصویر گرفتار آمدن
دربند شدن، اسیر شدن، کنایه از دچار شدن، گرفتار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفتار کردن
تصویر گرفتار کردن
دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، برای مثال گر گرفتارم کنی مستوجبم / ور ببخشی عفو بهتر کانتقام (سعدی - ۱۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
مبتلی شدن دچار شدن، در بند شدن مقید گشتن، اسیر شدن برده گشتن: و هیچکس از آن عرب خلاص نیافتند الا همه یا کشته یا گرفتار شدند، صید شدن شکارشدن، عاشق شدن دلباخته گردیدن: نگهبانان بترسیدند ازآن کار کزان صورت شود شیرین گرفتار. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
مبتلی کردن دچار ساختن، در بند کردن مقید کردن: گر گرفتارم کنی مستوجبم ور ببخشی عفو بهتر کانتقام. (گلستان)، اسیر کردن برده کردن: آنرا که بکین جستن تو دست همی سود سلطان جهان کرد بدست تو گرفتار. (فرخی)، صید کردن شکار کردن، عاشق کردن دلباخته ساختن: کس دل باختیار بمهرت نمیدهد دامی نهاده یی و گرفتار میکنی. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
مبتلی شدن دچار شدن، در بند شدن مقید گشتن، اسیر شدن برده گشتن: و هیچکس از آن عرب خلاص نیافتند الا همه یا کشته یا گرفتار شدند، صید شدن شکارشدن، عاشق شدن دلباخته گردیدن: نگهبانان بترسیدند ازآن کار کزان صورت شود شیرین گرفتار. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستار شدن
تصویر پرستار شدن
کنیزک شدن اموه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفتار شدن
تصویر پذرفتار شدن
کفالت ضمانت زعامت پایندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذرفتار شدن
تصویر پذرفتار شدن
((~. شُ دَ))
کفالت، ضمانت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرفتار آمدن
تصویر گرفتار آمدن
((~. مَ دَ))
اسیر شدن، عاشق شدن
فرهنگ فارسی معین